بابای امین یه سه تار داره که به دیوار آویزونه چند شب پیش که باباش خونه نبود سه تارو بدون اینکه من بفهمم پایین آورده بود و از قرار یه سیمش هم پاره کرده بود وقتی متوجه شدم که سه تارو گذاشته بود داخل کاورش و داشت میذاشت سر جاش بعد هم اومد نشست رو مبل و با حالت قهر گفت : من با بابام قهرم ....بابایی رو دوست ندارم یه چند دقیقه که گذشت فهمیدم هر چی هست باید به سه تار مربوط باشه رفتم ببینم چه کارش کرده دیدم بلند شد رفت در خونه رو باز کرده میگه من از این خونه میرم
همچین پسر زرنگی داریم ما
خوبه لااقل بچه ات زرنگ بشه جبران خودتا بکنه!!!!!!!!
ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا