شعر و تولد

هفته پیش تولد سه سالگی گل پسری بود و یه دوچرخه کادو گرفت ...


و شعرایی که بلده بخونه  :


بزی نشست تو ایوونش  ...نامه نوششت به مامانش ...من بزی تو خستم (هستم ) ....ناز نازی تو خستم (هستم).... شبا میرم تو جنگل ...شیرو کلافه می کنم ...با این شاخای تیزم شکمشو پاره می کنم


****

(شعرش بد آموزی داره )

رفتم به باغی ...دیدم کلاغی ...کلاغ مشکی (اصل شعر زاغی هست  خودش مشکی گذاشته به جای سیاهی یا زاغی )... سنگی برداشتم ...زدم به پایش ...پایش خون اومد ...بردمش دکتر ...دکتر دوا داد ..آب انار داد .... فردا صبحش مرد ...آشغالی اومد اونو برد


****


باز تلفن زنگ می خوره ...مامان جونم صداش میاد ...صدای خنده هاش میاد ...از ÷شت سیم بهم میگه...بزرگ شدی حالا دیگه ...صد افرین بر پسرم ...برات یه هدیه می خرم


*****


یه توپ دارم قلقلیه و مامان جون چایی بریز تو فنجون هم بلده نصفه و نیمه می خونه





نظرات 4 + ارسال نظر
مامان ساینا یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:17 ب.ظ

آفرین به امین کوچولو....چقدر خوبه که امین را جای مناسبی می گذاری من که دیونه شدم

عشقت یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:46 ب.ظ

با مزه بود لااقل دو تا عکسم میذاشتی!!!!!!!!پریروزا یاد موبایل رویا افتاده بودم!!!!!!!!و حرفهایی که تو بهش زدی!!!!!!!!برا حانیه و دختر خاله ام و مامانم تعریف کردم!یادته!!!!!

مریم یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 ق.ظ

خیلی ناز بود.من یه صدایی براش تجسم کردم .آخه صداشو نشنیدم که .البته یه وقتی باید زنگ بزنم باهاش حرف بزنم ببینم صداش چه جوریه .خودش و حرفاش که خیلی نازن.

رنجبر سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:39 ب.ظ

ج چرا اپ نمی کنی!؟من الاف کردی هر بار میام همین صفحه اس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد