معرفی وبلاگ

http://nsun.blogfa.com

وبلاگ شایا

کوه




دومین گردش نی نی کوچولوی ما به کوهپایه بود

نی نی گولو تو این سفر سه روزه کلی لاغر شده و من پشت دستمو داغ کردم دیگه جایی نبرمش تا بزرگ نشده البته از اولش همه بهم می گفتن ولی خوب دلم نیومد بعد از دو سال مسافرت نرم اونم تازه نیمچه سفر

کلی عکس با دوربین دایی سعید انداختیم که اینقدر اینترنت اذیت می کنه که نمیشه گذاشت فقط یه عکس هست که نی نی با یه دختر که اهل همون دهات بالا هست انداخته و میذارمش اینجا .با این دخمل که اسمش صغری بود همونجا آشنا شدیم و خیلی باهامون دوست شده بود و رفتیم تو باغشون گردو خوردیم تو باغای اطراف کلی میوه بود سیب به انار انجیر و ... که مامانم هیچکدومشونو نخورد و به ما هم می گفت نخورین اینا صاحب دارن و دزدی هست ولی خوب ما درختایی که بیرون باغ باشن پیدا کردیم و به اندازه ای که به دلمون نمونه خوردیم 




شخصیت


میگن از ۱۰ ماهگی بچه شخصیت خودشو بروز میده مثلا اینکه اجتماعی یا خجالتی - ترسو یا جسور و ... هست نی نی ما از اون بچه هایی هست که از هیچکی خجالت نمی کشه و با همه زود اخت میشه وزیاد از حد هم راحته مثلا تو قطار نشسته بودیم یه نیم ساعتی که گذشت یه دفعه خودشو انداخت تو بغل خانمی که جلوی من نشسته بود بچم فکر می کنه همه باید بغلش کنن و ببوسنش

مادر دختری هم که با ما نشسته بودن اینقدر یخ بودن که به جای اینکه بچه رو بغل کنن یا حرف بزنن باهاش مادره میگه عجب پسر چشم چرونی از وقتی اومدین چشم از دختر ما بر نداشته

اخلاق نی نی


نی نی ما از وقتی رفته تو ده ماهگی یکم اخلاقش عوض شده قبلا به چیزی اعتراض نمی کرد گریه کم می کرد فقط موقعی که خوابش میومد حتی اگر گشنه هم بود گریه نمی کرد اما الان همچین که یه چیزی بر خلاف نظرش باشه اینقدر گریه می کنه که رنگ رخسارش عوض میشه و گلوله گلوله اشک میریزه .

اگه یه چیزی رو از دستش بگیری همچین با دست چند تا کشیده پشت سر هم حوالت می کنه که نمی دونی چی کار کنی 

البته هنوز هم بخاطر گرسنگی گریه نمی کنه

Dance


نی نی گولو هفته پیش که رفته بود پیش مامان بزرگش خیلی چیزای خوب  یاد گرفته اولا که چون رفته عروسی پسرعمه حالا با اولین آهنگ شادی که براش بذاری شروع به رقصیدن می کنه و جالبه که رقصش هم شامل همه اعضای بدن میشه و همه جاشو تکون میده


البته غذاش کم شده بود و یه چند روز هم رفتیم مسافرت و کوه پیمایی بچم 400 گرم اومده زیر نمودار

اصلا فکر نمی کردم یه همچین مادر وسواسی بشم همش در حال وزن کردن بچه هستم و هر وقت که وزنش میاد بالا انگار یه پروژهء مهمی رو انجام داده  باشم کلی ذوق می کنم