نی نی ما از وقتی رفته تو ده ماهگی یکم اخلاقش عوض شده قبلا به چیزی اعتراض نمی کرد گریه کم می کرد فقط موقعی که خوابش میومد حتی اگر گشنه هم بود گریه نمی کرد اما الان همچین که یه چیزی بر خلاف نظرش باشه اینقدر گریه می کنه که رنگ رخسارش عوض میشه و گلوله گلوله اشک میریزه .
اگه یه چیزی رو از دستش بگیری همچین با دست چند تا کشیده پشت سر هم حوالت می کنه که نمی دونی چی کار کنی
البته هنوز هم بخاطر گرسنگی گریه نمی کنه
نی نی گولو هفته پیش که رفته بود پیش مامان بزرگش خیلی چیزای خوب یاد گرفته اولا که چون رفته عروسی پسرعمه حالا با اولین آهنگ شادی که براش بذاری شروع به رقصیدن می کنه و جالبه که رقصش هم شامل همه اعضای بدن میشه و همه جاشو تکون میده
البته غذاش کم شده بود و یه چند روز هم رفتیم مسافرت و کوه پیمایی بچم 400 گرم اومده زیر نمودار
اصلا فکر نمی کردم یه همچین مادر وسواسی بشم همش در حال وزن کردن بچه هستم و هر وقت که وزنش میاد بالا انگار یه پروژهء مهمی رو انجام داده باشم کلی ذوق می کنم
دورا ن دانشجویی یه دوستی داشتیم (هنوز هم داریم ) صبح که بیدار میشد عادت داشت یه
سلام علیکی با مادر بقیه بکنه اینطوری :صدیقه دیشب خواب مادرتو دیدم یا لیلی جان حال
مادرت چطوره و ... خلاصه چون ورد زبونش بود برا همه عادت شده بود و کسی هم
بدش نمیومد اینو داشته باشید تا این سریال آشنایی با مادر پخش شد که چند تا دوست جوون (دختر وپسر ) هستن که با هم هم خونه ان من هم از وسط سریال
شروع به دیدن کردم و جریانشو نمی دونستم و با پیش زمینه ای که از از احوالپرسی با مادر داشتم
فکر می کردم قضیه ای شبیه به اون باید داشته باشه تا چند روز پیش که تو نت سرچ می کردم دیدم نوشته تد شخصیت اصلی پیر شده و داره برا بچه هاش از جوونیاش و اینکه چطوری با مادرشون آشنا شده حرف می زنه .نمی دونم چرا اصلا فکرم به این جاها نرفت